روش هایی برای گزینش یک دوست
مترجمان: حمیدرضا شیخی، حمیدرضا آژیر
دوست پیوسته همراه و ملازم انسان است، آن هم نه فقط در دنیا که در آخرت نیز. اینجاست که مسأله اهمیت دوستان و گزینش آنان خودنمایی می کند.
اگر این نکته را بپذیریم که دوست از هویت دوست و موقعیت او در زندگی پرده برمی دارد تا آنجا که گفته می شود: « بگو با که دوستی تا بگویم کیستی».
این سؤال پیش می آید که: آیا همه مردم شایسته دوستی اند؟ آیا همه دوستان در ضرورت ایجاد رابطه با آنان یکسانند؟
اسلام با توضیح دو حقیقت زیر به این پرسش پاسخ می دهد:
1- همه مردم شایسته دوستی نیستند، بلکه بر آدمی لازم است که دوستان خود را از میان مردم گزینش کند، همچون پرنده که دانه خوب را از بد جدا می کند.
2- انسان باید در دوستی خود معتدل و میانه رو باشد. افراط و تفریط در دوستی حتی با افراد خوب نیز سزاوار نیست.
حدیث شریف می فرماید:« در دوستی با دوست اعتدال نگه دار، چه شاید روزی دشمن تو شود. و در دشمنی با دشمنت اندازه نگه دار، چه ممکن است روزی دوست تو شود.»
این، یک حقیقت مهم در زندگی انسان است، زیرا مردم دیوار یا سنگ نیستند بلکه « بشر» هستند و بشر هم از عوامل اجتماعی تأثیر می پذیرد. بنابراین، کسی که امروز خوب است بدان معنا نیست که برای همیشه خوب خواهد ماند و برعکس، کسی که امروز بد باشد الزاماً بدان معنا نیست که برای همیشه بد خواهد بود. از این رو نباید دوستی را رها و بی حد و مرز گذاشت بلکه باید آن را با مرزهای معقول و معیارهای انسانی محدود کرد.
اکنون این سؤال مطرح می شود که دوستان خوب چگونه دوستانی هستند؟ و دوستان بد کدامند؟ امام علی(ع) برادران را به دو نوع تقسیم کرده است: « برادران دو طبقه اند: برادران درخور اعتماد و صمیمی و برادران خوش برخورد و ظاهرساز. برادران درخور اعتماد چون دست و بال و خانواده و مال هستند. چون برادر خود را صمیمی یافتی مال و جانت را از او دریغ مکن، با دوستانش دوست باش، و با دشمنانش دشمن، رازش را بپوشان و خوبی اش را آشکار کن، و بدان که این گروه از دوستان کمیابتر از کبریت احمرند!
اما برادران خوش برخورد و ظاهرساز، تو از این قبیل افراد لذت می بری، این لذت معاشرت را از آنها دریغ مدار و توقع بیش از آن هم از دل آنها نداشته باش و آن خوشرویی و خوشگویی که به تو می بخشند تو نیز به آنان ببخش.»
براساس این طبقه بندی، دوستان دو نوعند: نوع اول دوستانی هستند که رشته های اعتماد و صمیمیت شما را به یکدیگر پیوند داده است و رابطه تو با آنان خالی از هرگونه شائبه ای است. اینان در حقیقت به منزله « دست» اند که به وسیله آنان دشمن را می کوبی و به مثابه « بال» اند که با آنها در جامعه پرواز می کنی و چونان« خانواده» اند که با آنان در زندگی انس می گیری و در هنگام تنگدستی و نیاز نیز« مال» اند.
شاید بپرسی: چگونه از دوستانم کمک بگیرم و آنها را به صورت دست و بال و خانواده و سرمایه درآورم؟
جواب این است که: نخست تو این کار را آغاز کن و برادرانت را یاری رسان و برای آنان دست و بال و... باش. از همین روست که امام علی(ع) می فرماید:« مال و جانت را از او دریغ مکن» فقط در پی گرفتن مباش بلکه بخشش را تو بیاغاز و بدین وسیله از آنان دوستانی خوب بساز.
نوع دوم دوستانی هستند که رشته اعتماد کامل، تو را به آنان پیوند نداده است. در این مورد می توانی در حد خوردن و آشامیدن و لذت بردن از آنها بهره مند شوی اما« این لذت معاشرت را از آنها دریغ مدار». پس، دست نیافتن به برادران درخور اعتماد بدان معنا نیست که در زندگی تنها به سر بری بلکه باید با این عده از دوستان رفتار کنی، رفتاری تاجرپیشه،« آن خوشرویی و خوشگویی که به تو می بخشند تو نیز به آنان ببخش». هرگاه در سفری تو را همراهی کردند تو نیز در سفری دیگر آنان را همراه شو و هرگاه چیزی به تو بخشیدند تو نیز متقابلاً بخشش آنان را پاسخ گو به شرط آن که به فرموده امام« توقع بیش از آن هم از دل آنها نداشته باشی».
امام صادق(ع) نیز دوستان را به سه نوع تقسیم می کند و می فرماید:« دوستان سه دسته اند:
یک دسته همچون غذایند که هر زمان بدان نیاز است.. آنان خردمندانند.
دسته دوم مانند درد هستند.. آنان نادانان می باشند.
دسته سوم همچون دارویند.. و آنان دانایان هستند.»
نوع نخست دوستانی هستند که همیشه و همه جا بدانها نیاز است. همچنان که پیوسته به غذا نیازمندیم پیوسته نیز به برادری خردمند، که با او نظرخواهی و تبادل آرا کنیم، نیازمندیم.
نوع دوم دوستانی هستند که پیوسته برای ما ایجاد مشکل و دردسر می کنند. اینان مردمانی نادان و احمقند. انسان نادان حتی اگر کسی را دوست بدارد به او زیان می رساند. چنین انسانی گاه، حسن نیت هم دارد اما وقتی می خواهد سود برساند زیان وارد می کند.
نوع سوم دوستانی هستند که از فهم و درک و تجربه برخوردارند.. اما درخور اعتماد نمی باشند.. اینان همچون دارویند که فقط در موقع نیاز از آن استفاده می شود. بر ماست که از فکر و تجربه این گروه اشخاص استفاده بریم.
اکنون این پرسش مهم مطرح می شود که: چگونه دوست خوب را از بد بازشناسیم؟ جواب: با آزمایش و امتحان.
تا دوستی را نیازماییم، نباید کاملاً به او اعتماد کنیم. دیدن روی خوش از یک نفر کافی نیست که او را به دوستی برگزینیم، زیرا نفوس آدمی همچون غارهاست، و به مجرد برخورد گذرا با یک نفر نمی توان او را کشف کرد. همچنان که کشف یک غار با مشاهده دروازه آن امکان پذیر نیست بلکه باید وارد آن شد و در اعماق آن پیش رفت و در این هنگام است که آدمی یا با مناظر زیبا و دلکش روبه رو می شود و یا با مارها و عقربها، نفوس آدمی نیز چنین است و جز با آزمایش و امتحان کشف و شناخته نمی شود. امام علی(ع) می فرماید:« مردم جز با آزمایش شناخته نمی شوند». و می فرماید:« پیش از آزمودن دوست به او اعتماد مکن». و نیز می فرماید:« تا کسی را کشف نکرده ای به دوستی اش رغبت مکن». و باز می فرماید:« آن که برادران را به محک تجربه زند گوهرهای مردان را بشناسد.» بنابراین، همچنان که زرگر پیش از خریدن زر آن را محک می زند انسان نیز باید پیش از آن که کسانی را به عنوان دوست و شریک زندگی خود برگزیند آنها را بیازماید.
در اینجا لازم است به یک نکته مهم اشاره کنیم و آن این که دوستی تنها در دوست داشتن یکدیگر و یا اعتماد به همدیگر نیست بلکه دوست خوب و واقعی کسی است که هم هدف تو باشد. دوستی دو فرد در آن نیست که به چشمان یکدیگر بنگرند بلکه دوستی آنان در این است که هر دو به یک هدف بنگرند.
کسی که در یک تشکیلات مکتبی با تو هم هدف و همگام باشد، حتی اگر از پیش فضا و جوّ محبت میان شما حاکم نبوده باشد، او دوست حقیقی توست. مادام که« اصول» و هدف شما را با هم پیوند دهد دوستی شما ارزشمند است، زیرا محبت گاه از میان می رود اما اصول و هدف پایدار و ماندنی است.
دوست « در راه خدا» با دگرگون شدن شرایط هرگز دگرگون نمی شود، زیرا خداوند تغییرناپذیر و اصولش پایدار است و تا زمانی که او باقی است دوست اصولی نیز ماندگار است.
اما کسی که دوستی اش با تو ناشی از کاری محدود یا سودی موقت و یا تجارتی گذرا باشد با به نتیجه نرسیدن کار رابطه دوستی نیز گسسته می شود. دوستی برآمده از همکار بودن نیز چنین است، زیرا آنچه تو را با او پیوند داده یک « میز» است که با تغییر یافتن آن او نیز تو را از یاد خواهد برد.
نتیجه آن که نیرومندترین روابط برادری و دوستی هنگامی است که هدفی ارزشمند دوستان را به یکدیگر پیوند داده باشد.
اینجاست که ارزش دوستان همراه و هم هدف روشن می شود. چنین دوستانی را نباید به بهایی ناچیز فروخت و به آسانی آنان را از دست داد، چه اینان کمیابتر از کبریت احمرند.
سؤال: چگونه دوستان را بیازماییم؟
جواب: برای آزمودن دوستان شش راه زیر وجود دارد:
1- آزمایش روحی
محبت مانند رمز« تلگراف» است . پس هرگاه در ضربان قلب نسبت به شخصی احساس محبت و دوستی کردی بدان که او نیز نسبت به تو نظیر همان حالت را در قلبش احساس می کند.این حقیقتی است که « مادیون» آن را منکرند اما ما بدان باور داریم. زیرا به این حدیث ایمان داریم که:« ارواح سربازانی بسیج شده اند، آنها که با یکدیگر آشنا و ( هم سنخ) اند به هم می پیوندند و آنها که با هم ناآشنایند از یکدیگر جدا می شوند». بنابراین، اگر خواستی به محبت برادرت نسبت به خود پی ببری نخست به قلبت مراجعه کن و بنگر که آیا تو او را دوست داری یا خیر؟ اگر نسبت به او هیچ گونه محبتی احساس نکردی بدان که او نیز نسبت به تو چنین احساسی را ندارد.
اما این کار نیازمند آن است که روان و عواطف و وجدان خویش را بخوبی بشناسیم تا اشاره های غریزی را از انگیزه های راستین عاطفی بازشناسیم. در هر حال، پیوستگی میان دوستان از سنخیت و همگوئی روحی آغاز می شود و قبل از آن که بدنها روحها را کشف کنند این روحها هستند که خود یکدیگر را کشف می کنند. به همین دلیل است که گاه فردی را برای نخستین بار می بینیم و گمان می کنیم که از مدتها پیش او را می شناسیم. برعکس، گاه مدتهای مدیدی در جوار یک فرد زندگی می کنیم اما کمترین هماهنگی میان خود و او احساس نمی کنیم.
در همین زمینه خداوند تبارک و تعالی خطاب به پیامبر گرامی اش می فرماید:« چون منافقان نزد تو آیند، گویند: شهادت می دهیم که تو پیامبر خدا هستی، خدا می داند که تو پیامبرش هستی و خدا شهادت می دهد که منافقان دروغگویند. زیرا دلها به راست بودن شهادت آنان گواهی نداد و شهادتشان دروغ بود.»(1)
بنابراین، آزمایش روحی نخستین وسیله آزمودن دوست است. در حدیث شریف آمده است:« محبت قلبی برادرت را نسبت به خود از محبت قلبی خودت نسبت به او بشناس.»(2) در حدیث دیگر آمده است:« به قلبت بنگر، اگر دوستت را نپذیرفت( و نسبت به او اظهار بی میلی کرد) بدان که یکی از شما کاری کرده است»(3) مردی از امام صادق(ع) پرسید:« مردی به من می گوید تو را دوست دارم، چگونه بدانم که او براستی مرا دوست دارد؟» امام فرمود:« دلت را بیازمای، اگر تو او را دوست داری او نیز تو را دوست دارد.»
2- آزمودن به گاه نیاز
شکی نیست که دوستان« گیرنده» بسیارند اما دوستان« دهنده» اندک... اینان هستند که شایسته دوستی اند، زیرا این عده دوست انسانند نه دوست جیب او!برای شناخت هر انسانی او را به گاه نیازمندی بیازمای و ببین که آیا به نیازت بهایی می دهد یا نه؟ آیا هنگامی که نیازمندی به تو اعتنا و اهمتامی می ورزد؟
مردم معمولاً دو دسته اند: 1- کسانی که نیازهای مردم را حتی المقدور برآورده می کنند اما حاضر نیستند در این راه فداکاری و از خودگذشتگی نشان دهند.2- کسانی که به تعبیر قرآن « دیگران را بر خود ترجیح می دهند هرچند خود نیازمند باشند.»(4) البته انتظار این که افراد همیشه از نوع دوم باشند انتظاری نابجاست اما دست کم باید از دسته اول بود. اما کسانی که به هنگام نیاز دست ردّ به سینه نیازمند بزنند چنین افرادی شایسته دوستی در زندگی نیستند.
حدیث شریف می فرماید:« سه کس فقط در سه جا شناخته می شود بردبار در هنگام خشم، شجاع در وقت جنگ و برادر به هنگام نیازمندی».
همان طور که در وقت آرامش و عدم خشم نمی توان کسی را بردبار نامید و متظاهر به شجاعت و دلاوری را نمی توان شجاع دانست، مدعی بخشندگی را نیز نمی توان برادر نامید. بلکه برادر و دوست حقیقی، کسی است که در هنگام نیاز به وی بخشش خویش را دریغ ندارد.
دوست مشمار آن که در نعمت زند
لاف یاری و برادر خواندگی
دوست آن دانم که گیرد دست دوست
در پریشان حالی و درماندگی
برای آن که دوستت را بشناسی در وقت نیاز او را بیازمای. اینجاست که به حقیقت دوستی اش پی می بری.
هنگامی که مردم به تو نیاز پیدا می کنند فراموش مکن که تو نیز روزی به آنان محتاج می شوی. از برآوردن نیازهایشان خودداری مکن تا در وقت نیاز تو به آنان، از برآوردن آن خودداری نورزند.
یادم می آید دوستی داشتم خدایی و بخشنده. هروقت برای تأمین مالی برخی طرحهای اسلامی به مبلغی پول احتیاج پیدا می کردیم به او پناه می بردیم و او هم هرگز دست ردّ به سینه ما نمی زد. حتی گاهی بعضی جوانان نیاز مالی خود را پیش وی می بردند و او ساعتی مهلت می خواست و از دیگران برایشان قرض می گرفت و نیازشان را برآورده می کرد.
چند سالی نگذشت که این شخص توسط رژیم از کشور رانده شده و به کمک احتیاج پیدا کرد. لذا به برخی از همین دوستان که برای رفع نیازهایشان از دیگران قرض می گرفت، پناه برد، آنان نیز در حق او کوتاهی نکردند بلکه با تمام امکانات خود یاری اش رساندند.
در نظر خداوند، بخشش معیار انسانیت انسان است.
در داستانهای بنی اسرائیل آمده است که موسی بن عمران(ع) هنگامی که برای مناجات با خدا به طور می رفت در راه عابدی را در دیرش مشغول عبادت یافت. آن حضرت نزد او نشست و پرسید: چند سال است که در این دیر عبادت می کنی؟ گفت: هفتاد سال. چون وقت ناهار شد عابد سفره اش را پهن کرد و شروع به خوردن غذای ساده خویش کرد بی آن که چیزی از آن به موسی(ع) تعارف کند. مدتی بعد موسی برخاست تا به جانب طور رود. عابد به او گفت: ای موسی از خدایم بپرس که جایگاه من در بهشت کجاست؟ موسی از نزد او رفت و در راه با عابدی دیگر ملاقات کرد. پرسید: چند سال است که در این دیر معتکف عبادتی؟ گفت: چند سالی است. موسی نزد او نشست. پس، عابد سیبی آورد و گفت: جز این چیزی ندارم و همان را با هم تقسیم می کنیم . او نیمی از آن سیب را به موسی داد و نیم دیگرش را خود تناول کرد. اندکی بعد موسی برخاست تا از او خداحافظی کند. عابد گفت: از پروردگارم بپرس که جایگاهم در بهشت کجاست؟
موسی در طور راجع به آن دو عابد از خدایش پرسید. وحی آمد که:« عابد اول در آتش است و عابد دوم جایگاهی پسندیده در بهشت دارد». موسی تعجب کرد، چون نخستین عابد هفتاد سال خدا را عبادت کرده بود در حالی که عبادت دومی از چند سال فراتر نمی رفت. از پروردگار، علت این امر را جویا شد. وحی آمد که:« اولی غذا را از تو دریغ داشت حال آن که می دانست تو بنده و دوست منی اما آن دیگری تنها سیبی را که داشت با تو تقسیم کرد.»
بنابراین، عابد اول چون از عبادت جز رکوع و سجود نفهمیده بود و نمی دانست که باید در زندگی خویش بخشنده باشد اهل دوزخ و آتش است اما عابد دوم چون از عبادت، بخشندگی و انسانیت فهمیده بود اهل بهشت می باشد.
چون موسی بازگشت آنچه را خداوند به او وحی فرموده بود به اطلاع آن دو عابد رساند. عابد اول هنگامی که خبر دوزخی بودن خود را شنید از موسی تقاضا کرد که از خدایش دو چیز برای او بخواهد: یا آن قدر پیکر او را بزرگ کند که تمامی جهنم را پر سازد یا او را در دوزخی خاص جای دهد، زیرا تاب شنیدن ناله عذاب شوندگان را ندارد.
باری موسی با پروردگارش مناجات کرد و تقاضای آن عابد را بر درگاهش عرضه داشت. وحی آمد که : او را به بهشت مژده ده!
موسی از پروردگارش پرسید: خدایا! علت چیست؟
خداوند پاسخ داد: چون او تاب شنیدن ناله عذاب شوندگان را ندارد.
این عابد از آن رو که بخشنده نبود سزاوار دوزخ شد اما از آن رو که بدخواه کسی نبود و تاب شنیدن ضجّه دوزخیان را نداشت مستحق بهشت گردید.
دوست باوفا کسی است که به وقت نیاز، خواه نیاز مادی یا نیاز معنوی کمکت کند. دوست وفادار کسی است که تو را بر خود ترجیح دهد و به خاطر تو فداکاری کند. یعنی همان کاری که یاران امام حسین(ع) کردند. هنگامی که خبر شهادت مسلم بن عقیل، نماینده امام(ع) در کوفه، به آن حضرت رسید، امام نه تنها این خبر را از یارانش پنهان نداشتند بلکه در شب عاشورا به آنان فرمودند که فردا او و کسانی که با او بمانند کشته خواهند شد.
یاران مخلص و پاکبازش جواب دادند: ای اباعبدالله طعمه درندگان شویم اگر تو را ترک گوییم! سوگند به خدا که اگر زندگی باقی می بود و بعد از مرگ چیزی نبود باز هم مرگ با تو را بر زندگی با اینان ترجیح می دادیم...»
آری.. اینان در بزرگترین آزمایش موفق شدند و به صورت نمونه های شایسته اقتدا در زندگی درآمدند.
3- آزمودن علاقه دوست به نزدیک شدن به تو
از طریق آزمودن علاقه دوست به نزدیک شدن به خود در موارد زیر می توان او را مورد آزمایش قرار داد:آیا دوست دارد که به سخن تو گوش دهد؟
آیا کارهای خوب تو را میان مردم پخش می کند؟
آیا از همنشینی با تو احساس راحتی و رضایت دارد؟
آیا سعی می کند که موجبات خشنودی و شادی تو را فراهم آورد؟
پیامبر خدا(ص) می فرماید:« دوست دلداده کسی است که سه خصلت داشته باشد: سخن دلدارش را بر سخن دیگران، همنشینی محبوبش را بر همنشینی دیگران و خشنودی حبیبش را بر خشنودی دیگران برگزیند.»
آری.. هرگاه دوستی دارای این ویژگیها بود براستی که دوست دلداده است.
4- آزمودن در سختیها
دوست خوب کسی است که در سختیها و گرفتاریها یاری ات رساند. هنگامی که دیگران رهایت می کنند او در کنار تو باشد و آنگاه که دیگران تو را تکذیب می کنند او تصدیقت کند.. درست آنگونه که خدیجه با پیامبر خدا(ص) بود.به همین دلیل است که پیامبرخدا بعد از وفات خدیجه بسیار از او یاد می کرد تا آنجا که یک بار عایشه به آن حضرت عرض کرد: « تو پیوسته از خدیجه یاد می کنی حال آن که خداوند بهتر از او به تو داده است»! پیامبر فرمود:« ساکت باش ای عایشه! خداوند هرگز بهتر از خدیجه به من نداده است. زمانی که مردم مرا تکذیب کردند او مرا تصدیق کرد و هنگامی که مردم مرا راندند او مرا پناه داد و وقتی که مردم به من کفر ورزیدند او به من ایمان آورد.»
خدیجه دوست هنگام « سختیها» بود نه دوست زمان رفاه و نعمت. و به همین علت هم رسول خدا پیوسته از او یاد می کرد و از خداوند برایش آمرزش می خواست.
گاه پیش می آید که فردی دستگیر و زندانی می شود و در این هنگام دوستانش از او می گریزند و با این سخن که: دوستی فلانی موجب زحمت و دردسر است! این رفتار خود را توجیه می کنند.
اینان دوستانی نیستند که شایسته دوستی باشند، زیرا طالب دوستی هستند که او را به زحمت اندازند نه دوستی که به خاطر او تحمل و تقبّل زحمت کنند. در حدیث شریف آمده است:« دوست به سه چیز آزموده می شود. اگر به آنها رضایت داد دوست ناب و خالص است وگرنه دوست زمان نعمت و رفاه است نه دوست زمان سختی و گرفتاری. آن سه چیز عبارتند از: از او مالی بخواهی یا او را بر مالی امین قرار دهی یا در امری ناخوشایند از او مشارکت و همدمی بطلبی»(5).
وزیر سابق دفاع عراق، « عبدالعزیز عقیلی»، در دوره احمد حسن البکر- بعد از کودتای حزب بعث- تحت شکنجه قرار گرفته بود. وی در زندان مخوف « قصرالنهایة» طی دیدار با یکی از زندانیان که بعداً آزاد شده بود گفته بود: « زمانی که وزیر دفاع بودم هر روز چندین نفر نزد من می آمدند و می گفتند: فقط برای عرض سلام آمده ایم! اما اکنون بیش از یک سال است که در زندانم و هیچ کس نه به من سری می زند و نه از حالم جویا می شود و نه به دیدن خانواده ام می رود.»
..بدیهی است که اینان دوستان این آقا نبوده اند بلکه دوستان « جناب وزیر» بوده اند. دوستان کرسی وزارت او بوده اند و لذا وقتی کرسی برداشته شد دوستی آنان با او نیز از میان رفت.
حدیث شریف می فرماید:« دوستت را در هنگام گرفتاری و مصیبتت بیازمای»(6). امام علی(ع) می فرماید:« در تنگی و سختی است که حسن همیاری دوست آشکار می شود» و باز می فرماید:« چه بسیارند برادران هنگامی که آنان را برمی شماری.. اما به گاه گرفتاریها اندکند». همچنین می فرماید:«کسی را که به وسیله مالش تو را یاری نرساند دوست مشمار.»
پیش از آن که کسی را به دوستی برگزینی در گرفتاریهایی که به تو می رسد اعم از گرفتاری مالی یا غربت یا زندان و یا تعقیب او را بیازمای . زیرا بعضی از مردم هنگامی که اوضاع به مراد توست و کاری معتبر یا شغلی خوب داری و تحت تعقیب کسی قرار نداری با تو دوستی می ورزند اما زمانی که از کشور رانده شدی یا تحت تعقیب عمال حکومت قرار گرفتی از تو می گریزند. زیرا دیگر مایه زحمت و دردسر آنان شده ای!
این گونه افراد شایسته دوستی نیستند.
5- آزمودن در هنگام خشم
هر انسانی در حالت خشم ماهیت خود را بروز می دهد و چهره واقعی اش برای دیگران آشکار می شود...زیرا انسان در حالت خشم آنچه را می اندیشد می گوید نه آنچه را وانمود می کند.گاه فردی در حالت عادی با تو خوشرویی و خوشرفتاری می کند و سخنان محبت آمیز بر زبان می راند اما چون او را به خشم آوردی حقیقت را که مدتها از تو پنهان می داشت بر زبان می آورد. در حدیث شریف آمده است:« هرگاه خواستی درستی آنچه را برادرت وانمود می کند بدانی او را به خشم آور. اگر بر دوستی با تو پایدار ماند او برادر توست وگرنه..نه»(7). در حدیثی دیگر آمده است:« اگر برادرت سه بار بر تو خشمگین شد و سخن ناخوشایندی درباره ات نگفت او را برای خود بیندوز».(8)
6- آزمودن در سفر
آدمی در سفر لباس تکلف و ریا را از تن خود می کند و آن طور رفتار می کند که واقعاً می اندیشد.اینجاست که می توانی او را بسادگی بیازمایی. حدیث شریف می فرماید:« کسی را دوست منام تا او را به سه خوی بیازمایی: هنگامی که به خشمش می آوری بنگر که آیا از حق به باطل می گراید.. و هنگامی که با او مسافرت می کنی.. و زمانی که وی را با درهم و دینار می آزمایی».(9)اگر انسانی در حالت خشم و در مسافرت و در زمان آزمودن به درهم و دینار در دوستی با تو پایداری نشان داد چنین کسی دوست خوبی است وگرنه...نه.
آنچه گفته شد شش راه بود برای آزمودن کسی که قصد داریم او را به عنوان دوست خود برگزینیم.
بر همه ماست که این راههای ششگانه را وسیله ای برای شناخت دوستان خوب قرار دهیم. همچنان که اگر در معرض امتحان با این گونه روشها قرار گرفتیم باید بکوشیم تا این شایستگی را از خود نشان دهیم که دیگران با ما دوستی ورزند. و سعی کنیم در برابر خداوند و دوستان از امتحان سربلند بیرون آییم.
پی نوشت ها :
1-منافقون/1
2- بحارالانوار/ج46/ص 291
3- بحارالانوار/ج74/ ص 172
4- حشر/9
5-میزان الحکمه/ج5/ص 312
6- بحارالانوار/ج78/ص 10
7- بحارالانوار/ ج78/ ص 239
8- بحارالانوار/ج78/ص 251
9-بحارالانوار/ج78/ص10
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}